یه روز بهم گفت :میخوام با هات دوست بشم .
آخه من اینجا خیلی تنهام….
بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام…..
یه روز دیگه بهم گفت: میخوام تا ابد باهات بمونم آخه میدونی من اینجا خیلی
تنهام..
بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام…..
یه روز دیگه بهم گفت: میخوام برم یه جای دور?جایی که هیچ مزاحمی نباشه.
وقتی همه چیز حل شد تو هم بیا اونجا.آخه میدونی من اونجا خیلی تنهام…
بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام…..
یه روز تو نامه برام نوشت: من اینجا یه دوست پیدا کردم آخه میدونی من
اینجاخیلی تنهام…
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی
تنهام…..
یه روز تو نامه برام نوشت: من قراره با این دوستم تا ابد زندگی کنم آخه
میدونی من اینجا خیلی تنهام…
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی
تنهام…..
حالا اون دیگه تنها نیست و از این بابت خوشحالم.چیزی که بیشتر از این
خوشحالم میکنه اینه که هنوز نمیدونه من
تنهای تنهام…..
:: بازدید از این مطلب : 341
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24